آیا خدا گناه مرا می‌آمرزد

آیا خدا گناه مرا می‌آمرزد

حاج سید هاشم حداد

یکروز به یکی از رفقا که سرشار وجد و حال بود و واردات معنویّه‌اش جالب بود، چون از ایشان تقاضائی نمود، با تبسّم ملیحی به او فرمودند:

یک کاسهٔ حَلیمی در دست یک یتیمی

میخورد و ناله میکرد: ای وای روغنش کو؟!

و میفرمودند: هیچکس را از رحمت خدا نباید محروم کرد، چرا که کار به دست ما نیست‌؛ به دست اوست سبحانه و تعالی‌. اگر کسی به شما التماس دعا گفت‌، بگو: دعا می‌کنم‌. اگر گفت‌: آیا خدا گناه مرا می‌آمرزد، بگو: می‌آمرزد. وقس علیه فَعْلَلَ وَ تَفَعْلَلَ. وقتی کار به دست اوست چرا انسان از دعا کردن بخل بورزد؟ چرا زبان به خیر و سعه نگشاید؟ چرا مردم را از رحمت خدا نومید کند؟

همیشه باید انسان مثل آن پدر باشد که به اطفال گرسنه و پریشان خود نوید می‌داد، نه مثل آن مادر که بر وعده و نوید هم بخل می‌ورزید.

پدری در کربلا بچّه‌های بسیار داشت‌، و در نهایت فقر و پریشانی زیست می‌نمودند. در اطاقشان یک حصیر خرمائی بود و بس‌. نه لحافی‌، نه تشکی‌، و نه متّکائی‌. پیوسته ایشان در عسرت و تنگدستی و گرسنگی روزگار می‌گذراندند، و هر چند ماه یکبار هم نمی‌توانستند آبگوشتی بخورند.

باری‌، یک شب که پدر به منزل آمد و اطفال را گرسنه یافت شروع کرد به نوید دادن که ای بچّه‌های من غصّه نخورید، صبر کنید تابستان که بشود من سر کار می‌روم و پول فراوانی بدست می‌آورم‌، آنوقت شما را سوار عَرَبانَه (درشکه‌) می‌کنم و برای مادرتان با بقیّهٔ اهل منزل یک عَرَبانهٔ علیحده می‌گیرم و همه را سوار می‌کنم‌. اول می‌برم به زیارت سیّد الشّهداء علیه السّلام‌، بعد با همان عربانه می‌برم به زیارت أباالفضل العبّاس علیه السّلام‌. بعد سوار عربانه می‌شویم و می‌آئیم در فندق‌... برای هر یک از شما جداگانه یک بشقاب چلوکباب می‌خرم و می‌گویم برای شما هر یک‌، یک کاسهٔ ترشی هم بیاورد. بعد از اینکه اینها را صرف کردید، باز با عربانه می‌برم شما را به محلّ پرتقال فروشی و هرچه بخواهید پرتقال می‌خرم‌، و سپس پرتقال‌ها را در عربانه گذارده با شما به منزل برمی‌گردیم‌.

به اینجا که رسید، زن به او هِیْ زد که چه خبرت است‌؟! تمام پولها را که تمام کردی! چقدر خرج میکنی‌؟!

مرد گفت‌: چکار داری تو؟! بگذار بچّه‌هایم بخورند!

قضیّهٔ ما و انفاق ما، عیناً مانند انفاق همان مرد است که در اصلش و مغزش چیزی نیست‌، پوک است و خالی‌؛ امّا آن زن به این انفاقِ وعده‌ای هم بخل می‌ورزد، ولی مرد با همین وعده‌ها بچّه‌ها را شاد و دلگرم نگه می‌دارد.

وقتی برای انسان مسلّم شد که‌: لا نافِعَ وَ لا ضآرَّ وَ لا رازِقَ إلاّ اللهُ، چرا ما از کیسه خرج کنیم‌؟ و یا در انفاق خدا و گسترش رحمتش بخل بورزیم‌؟ ما هم وعده می‌دهیم‌، و خداوند هم رحیم است و کریم‌؛ إعطا کننده و احسان کننده اوست‌.

(روح مجرد ص ۵۵۸)